برکش دل از این خانه که از این خانه کسی رفت
ویرانه دل از خانه ویرانه بسی رفت
درگیر نیایش نشو پروانه که دود است
آینده آن کس که به گرد هوسی رفت
بودن و نبودن به سر خانه چه سخت است
اندیشه کن این بار چه کس با چه کسی رفت
دربند چه بودن چه نبودن و چه دربند
دلمرده هر آنکس که پی دادرسی رفت
مهربان برکش از این خان پر از آتش پر دود
بازنده کبوتر که به ناز از نفسی رفت
میثم بهرامی
همره گیسوی رنگینش دلم را باد برد
چشم من افتاد و باد آن چیز که افتاد برد
یادگاری روی مویش چشم من یک بوسه زد
بوسه را دادم به او، خرداد برد
من به روی ماه او از پنج دادم نمره شصت
گفته بود او پایه هفتاد است و شصت هفتاد برد
گه گداری درهوایش درد دوری می کشم
دوریش را دور کردم دادمش مرداد برد
مهربان تنها نشین با یاد او واین روزها
شادمانی ، شادمانی، شادمانی ،شاد برد
میثم بهرامی
دختر همسایه یک کوچه بالاتر به من تک می زند
می رسد تا روبرویم زیر چشمی باز چشمک می زند
تا ببیند هیچ کس اینجا و آنجا نیست گویا حال وی
با پذیرایی ندارد فرق هی فک می زند
دختر همسایه یک کوچه بالاتر چه بد عاشق شده
خواستم لالا کنم دیدم پیامک میزند
بوسه لب های سرخش حسرتی گویا شده
شک ندارم رژ لب با مزه ترش لواشک می زند
مهربان شوخی نکن که این روی سگ بالا بیاد
پشت دستی بی هوا دیدی یهو چک می زند
میثم بهرامی
خاطراتم را که می نوشتم
گاهی ویرگول میگذاشتم و می ایستادم
هر بار که می ایستادم تو خیلی دور میشدی
ایستادم تا نگاهت کنم که دیدم دیگر تو نیستی
کمی آنسو تر از این خانه دلی می شکند
و کلاغ از سر سرما پی یک تن تن سرد ، می پرد تا که بدزدد همه دارایی یک کودک بی جان که کمی نان و بسی دلهره است.
روزگاریست پر از های نبودن، نشدن و چه ترسی به تنش دارد از این ژرف پریدن تن بی جان ، دل بی بال و نگاهی که پر از شور و صداست .
میثم بهرامی Meysam Bahrami
از دیده و دل جان به سر آمد جانا
جان سر شد و جانان به سر آمد جانا
اینبار دلم دست تو مهمان و شد و باز
جان ریخت به پیمانه غم آمد جانا
میثم بهرامی Meysam Bahrami
دیگر نه بال پریدنی هست و نه پای رفتن به بام بلند
برایم از زمین بگو .درد دارد کشیدن بال های زخمی به روی زمین؟
درد دارد؟!
میثم بهرامی Meysam Bahrami
گاهی تو باید سر کنی با آنچه من سر می کنم
یا باید از من بگذری یا دیده را تر می کنم
گاهی تو باید بنگری که آنجا چه آمد بر سرم
یا همره اشکم شوی یا خاک بر سر می کنم
میثم بهرامی Meysam Bahrami
چشمان تو یک نگار گر کم دارداز داغ تو باغ و باغبان غم دارداز بس که سروده ای نم چشم مرازین پس دل من دوباره همدم داردمیثم بهرامی Meysam Bahrami
یا برو یا که بمان و این دل ما را نشکن
ور نه این خوب نمایی سخنی بیش نبود
میثم بهرامی Meysam Bahrami
دل بشکسته من از لب نی تیز تر است
لب خشکیده ام از مهر تو پاییز تر است
گرچه می خندم واین خنده شده همره روی
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
میثم بهرامی Meysam Bahrami