از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند
آخرین مطالب

۱۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

داغ ستم


از داغ  ستم  بنده  به جانان چه بگویم

این راز نهان است به آنان چه بگویم

دردیست که بی جان بکشد جان تب آلود

از رقص  جوانان سر داران  چه بگویم

ای چشم پر از اشک پر از زنجره در باد

از همهمه این همه نادان چه بگویم

اکنون که تو   آزاد شدی رفتی از این بند

بر آنکه به جایت شده دربند به زندان چه بگویم

مهربان یک شبه نتوان سخن از راز نهان گفت

اینجا همه رندند به رندان چه بگویم

میثم بهرامی

ویرانه

       برکش دل از این خانه که از این خانه کسی رفت 

       ویرانه دل از خانه ویرانه بسی رفت


     درگیر نیایش نشو پروانه که دود است


      آینده آن کس که به گرد هوسی رفت 

         بودن و نبودن به سر خانه چه سخت است 

         اندیشه کن این بار چه کس با چه کسی رفت 

      دربند چه بودن چه نبودن و چه دربند


       دلمرده هر آنکس که پی دادرسی رفت


       مهربان برکش از این خان پر از آتش پر دود



            بازنده کبوتر که به ناز از نفسی رفت




             میثم بهرامی

 

شاد برد

  

همره   گیسوی رنگینش دلم را باد برد


 

چشم من افتاد و باد آن چیز که افتاد برد


 

یادگاری روی مویش چشم من یک بوسه زد


 

بوسه را دادم به او، خرداد برد


 

من به روی ماه او از پنج دادم نمره شصت


 

           گفته بود او پایه هفتاد است و شصت هفتاد برد


 

               گه گداری درهوایش درد دوری می کشم


 

دوریش را دور کردم دادمش مرداد برد


 

مهربان تنها نشین با یاد او واین روزها


 

شادمانی ، شادمانی، شادمانی ،شاد برد

 

میثم بهرامی


دختر همسایه


دختر همسایه یک کوچه بالاتر به من تک می زند


 

می رسد تا روبرویم زیر چشمی باز چشمک می زند


 

   تا ببیند هیچ کس اینجا و آنجا نیست گویا حال وی


 

  با پذیرایی ندارد فرق هی فک می زند


 

دختر همسایه یک کوچه بالاتر چه بد عاشق شده


 

خواستم لالا کنم دیدم پیامک میزند


 

 بوسه لب های سرخش حسرتی گویا شده


 

 شک ندارم رژ لب با مزه ترش لواشک می زند


 

مهربان شوخی نکن که این روی سگ بالا بیاد 


 

پشت دستی بی هوا دیدی یهو چک می زند

میثم بهرامی

پست

از دست تو دیوانه چه گویم که تو از دست برفتی 

هشیار نبودم من اگر پس تو چرا مست برفتی 

خواندی دگران را تو که یکباره به پستی 

بگذار ببینم تو چرا پست نبودی و چرا پست برفتی ؟

میثم بهرامیMeysamBahrami

درد می خرم

با توام دوره گرد !

شنیده ام درد داری، می خرم ،چند می فروشی ؟

می خرم ، درد دارم، شاید دردت به دردم خورد ، شاید ...

میثم بهرامیMeysamBahraami

خاطرات تو

چیزی تازگی ندارد

بر نگرد

بیهوده می گویند

چسب زخم

چسب زخم هم که باشی !

زخمشان که خوب شد دورت می اندازند .

آنجاست که می بینی 

تو مانده ای و سینه ای زخمی 

که هیچ چسب زخمی برای درمانت نیست 

از زخمی ها به دور باش 

زخم می زنند 

زخمشان که خوب شد جای تو دیگر کنارشان نیست .

میثم بهرامیMeysamBahraami

چیزی نگو !

چیزی نگو !

انتهای تمام ناگفته هایت را می دانم !

اینجا رسیدن به انتهای پشیمانی است .

کاش نگاهی نمی کردم، 

کاش چیزی نمی گفتم 

تا هرگز باور 

دروغی رنگین 

مردانگیم را پرسش برانگیز نمیکرد !

میثم بهرامیMeysamBahraami


شوخی

همه چیز از یک شوخی ساده آغاز شد ، 

دوستت دارم که نداشتی!

داشتی؟

نداشتی !

شوخی بود ، تمام شد ، ادامه نده .

میثم بهرامیMeysamBahrami



درد کنار...

کنار چه آرامش پر دردی دارد 
می دانم تو هم روزی کنار می روی 
می پرســــــــی: می روم یا می کشم؟
می گویم  :کنارمی روی  و درد می کشی
می پرســــــــی: چه دردی؟
میگوییم :
درد کنار گذاشته شدن درد تنهایی 
درد کنـــــــــــــــــــــــــــــــــار...
میثم بهرامیMeysamBahrami




در پی تو ...


   پرده صحنه بیفتاد و دلم سوی تو رفت


 

  چشم بیچاره من دربه در موی تو رفت


 

   من ندانستم از آن روز چه شد که از پی باد


 

  دیده از آن تو شد همره گیسوی تو رفت


 

میثم بهرامی

یادت نمی آید

دلم هوای کودکی دارد

هوای همان روزهایی که 

همه حواسشان به بوسه هایمان بود 

تو خیلی کوچک بودی 

یادت نمی آید ،

هر بار که تو را می بوسیدم 

همه برایم دست می زدند.

میثم بهرامیMeysamBahrami


بیهوده سر شد

آرامش شبها ی من بی تو ، 
نه ، هرگز نمی شود .
تو که نیستی یاد تو آشوبی به پا می کند که آن سویش ناپیداست . 
دلهره شب های من بیهوده نیست ،
بیهوده روزهایی بود که 
بیهوده بی تو سر شد .
میثم بهرامیMeysamBahrami