از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند
آخرین مطالب

۱۸ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

بگذار مرا به بوسه ای دود کند

میثم بهرامی Meysam Bahrami 

زده ام فالی و فریادرسی نیست چرا ؟

زده ام فالی و فریادرسی نیست چرا ؟

نمره پست جهان از چه شده بیست چرا ؟

با تو از داعشیان گفتم باز ...

تو بزن داد و بگو دادرسی نیست چرا ؟


میثم بهرامی Meysam Bahrami

بوسیده ام خنده هایم را

بوسیده ام خنده هایم را و در کناری گذاشته ام 

روز هاست که درباز می شود و خاک می خورند .

میثم بهرامی Meysam Bahrami

جای بوسه هایت

میثم بهرامی Meysam Bahrami

دیده ام برخی را

میثم بهرامی Meysam Bahrami

کاغذی بودم سپید

میثم بهرامی Meysam Bahrami

پول می گرفت و فریب می داد

میثم بهرامی Meysam Bahrami

به بهار دل خوش مکن

میثم بهرامی Meysam Bahrami

من می روم در خزان برگها

من می روم در خزان برگها
گاه آه می کشم 
و آه گاه می کشم
که چه سکوتی 
و صدایی که مرا همراه است 
صدایی از دور 
بوی چای تازه دم 
و هرآنچه که صدایش می زنید کوچه باغ
کوچه باغی چه بلند 
و نه یاری همراه 
و نه باری بر دوش
و نه برگی نامه 
و نه زنگی در گوش 
دم به دم گوش به گوش 
می رسد آوایی
من و آوای خودم 
پر از آن یک رنگی 
چه هوایی
پر از ابر 
و زمینی که چه خیس 
شده از اشک خدا 
دل چه لبریز شده 
لب چه بی لبخند است
کاش می شد 
دست از دست کشید 
گام بر گام نهاد 
و کنار دل بی کینه نشست 
و دل از غم واکرد 
که چه آنی شو این روز اگر
آنچه گفتم همه یکجا بشود.
میثم بهرامی Meysam Bahrami
 -23/آبان /1392

سینه با داغ تو و اشک خدا سوخته ام

سینه با داغ تو و اشک خدا سوخته ام

موی سوزن زده  بر پای وفا دوخته ام

بگذر از اشک پر از خشم خدا کز تو گذشت

کینه داغ است و به آن هیمه بی افروخته ام


میثم بهرامی Meysam Bahrami

در پشیمانی من سرو برافراشته ای

درد همینجاست

بلا بنگر بلا گردان ما شد

بلا بنگر بلا گردان ما شد

چو دارویی برِ دردان ما شد

برایش بوسه ها دادم چرا من

بلا بین که او بلای جان ما شد

میثم بهرامی

یادم هست آخرین بار حواسم را به تو دادم

شنیده ام آدینه ها دلگیر است

شنیده ام جمعه ها دلگیر است

تمام جام های زهر بازار را بخرم که بهتر است

چیزی تازگی ندارد

همین که افسار به دست باد بدهی