از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند
آخرین مطالب

من می روم در خزان برگها

من می روم در خزان برگها
گاه آه می کشم 
و آه گاه می کشم
که چه سکوتی 
و صدایی که مرا همراه است 
صدایی از دور 
بوی چای تازه دم 
و هرآنچه که صدایش می زنید کوچه باغ
کوچه باغی چه بلند 
و نه یاری همراه 
و نه باری بر دوش
و نه برگی نامه 
و نه زنگی در گوش 
دم به دم گوش به گوش 
می رسد آوایی
من و آوای خودم 
پر از آن یک رنگی 
چه هوایی
پر از ابر 
و زمینی که چه خیس 
شده از اشک خدا 
دل چه لبریز شده 
لب چه بی لبخند است
کاش می شد 
دست از دست کشید 
گام بر گام نهاد 
و کنار دل بی کینه نشست 
و دل از غم واکرد 
که چه آنی شو این روز اگر
آنچه گفتم همه یکجا بشود.
میثم بهرامی Meysam Bahrami
 -23/آبان /1392

  • میثم بهرامی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی