ترسناک می شود
زندگی برایت از روزی که
توانستی نبودن آنکه بودنش برای تو بود را باور کنی دردناک می شود
برایت شیرینی
روزهایی که با شوری بهانه
های گوناگون به تلخی می
زند بنشین و تماشا
کن ترسی که درد
دارد شوری که تلخ
می شود ، نمی کشد پیرت می کند
ترس دردناک شور تلخ میثم بهرامی
دیگر زمان آن
فرا رسیده که های و هو کنیم دراین دل
شکسته آنچه هست و نیست رو کنیم گفتم نگو که
در این سال ها چه ها گذشت سخت است
شنیدنش بیا تا رو به رو کنیم خو چون نمی
کند این دل به خوی هر کسی یا سنگ بایدش
و یا دل را به خو کنیم موی سیاه را
سپید میکند غم روزگار جان من بگذر بیا چو
دیگران دل رنگ مو کنیم قالی ز کهنگی
گهی درز می کند کمی از درز
نمی شود گذشت باید رفو کنیم تا کی برای غم
دوران ای داد ای هوار تا کی برای
هیچ و پوچ بگو مگو کنیم یا های و هو
مکن و یا مهربان چو می شود بازا که غم
برود ما گفت و گو کنیم میثم بهرامی