از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند
آخرین مطالب

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

چه کسی می تواند


چه کسی می تواند 
میان لب های من و گونه های تو 
دیوار بکشد 
تو که باشی 
بوسه های من،
بوسه های من 
نه مرز دارند و نه انتها 
میثم بهرامی

 

 

 

بکش

می کشد جان مرا سخت نگاهت 
بکش این جان مرا ...
میثم بهرامی

افتادن همیشه درد دارد

یادت افتادم
تمام استخوانهایم شکست
افتادن ،دردناک است 
یاد تو باشد
یا بلندی ...
چه فرقی می کند !
افتادن همیشه درد  دارد ...
میثم بهرامی

 

ترس دردناک شور تلخ

    
ترسناک می شود زندگی برایت
از روزی که توانستی 
نبودن آنکه بودنش برای تو بود  را  باور  کنی
دردناک می شود برایت
شیرینی روزهایی که
با شوری بهانه های گوناگون
به تلخی می زند
بنشین و تماشا کن
ترسی که درد دارد
شوری که تلخ می شود ،
نمی کشد
پیرت می کند ترس دردناک شور تلخ
میثم بهرامی

 

گفت و گو کنیم


دیگر زمان آن فرا رسیده که های و هو کنیم
دراین دل شکسته آنچه هست و نیست رو کنیم
گفتم نگو که در این سال ها چه ها گذشت
سخت است شنیدنش بیا تا رو به رو کنیم
خو چون نمی کند این دل به خوی هر کسی
یا سنگ بایدش و یا دل را به خو کنیم
موی سیاه را سپید میکند غم روزگار جان من
بگذر بیا چو دیگران دل رنگ مو کنیم
قالی ز کهنگی گهی درز می کند کمی
از درز نمی شود گذشت  باید  رفو  کنیم
تا کی برای غم دوران ای داد ای هوار
تا کی برای هیچ و پوچ بگو مگو کنیم
یا های و هو مکن و یا مهربان چو می شود
بازا که غم برود ما گفت و گو کنیم
میثم بهرامی