از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند
آخرین مطالب

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

آری

     دل می بری تو از من با چشم هایت آری
     از گوشه نگاهت پیداست بی قراری
     این گونه که نگفته سر می زنی به حالم
     یا  بد خراب و مستی یا  بد  به من دچاری
     میثم بهرامی

زندگی ...

کفشهایت را بپوش

همینجا روی زمین

پای درد و دل کفشهایم  که بنشینی
نا گفته های زیادی دارند
حوصله شنیدنش را نداشته باشی
نشنیده پا به فرار می گذاری
برگرد هنوز نگفته ام
دست کم  کمی گوش کن 
دست کم پا به پای من بیا 
میثم بهرامی

نسل دل سوخته

باز باران نزد  و آتشی  افروخته  ماند   
بادی آمد  که از آن این من تن سوخته ماند                            
گفتمش باز رسد روز دگر روز دگر
دوختم چشم به در چشم به در دوخته  ماند
در پی خوشگذرانی همه عمر گذشت
من دوتا گشتم اگر، دلهره اندوخته ماند
ته این همهمه بغض سیاه 
جنگلی سوخت که از آن نسل پدر سوخته ماند
همه همچون من و من همچو همه
ناله از درد در این نسل خودآموخته ماند
روی آتش که نهادیم دلی بهر کباب
سیخ از آتش برمید این دل  دلسوخته ماند
مهربان   آخر این آتش افروخته بین
نام آن کس که خودش را  به تو نفروخته ماند
میثم بهرامی