دارم
چمدانی که پر از ناله و درد است یکسال
دگر سر شد و این خانه چه سرد است روزی
که ننالد د ل تنگم گله ها را شاید
بشود رو که در این راه که مرد است دارم
چمدانی که دهان بسته بگوید در
راه که ماند ،چه کسی درد نورد است آن
شب که پیامت کسی آورد افتاد
به یادم که نگاه تو چه کرد است بهتر
شده ای من که نبودم تو که گفتی از
رنگ رخت گفت کسی یکسره زرد است با دیدن عکسی دل من رفت بیچاره دلم زباله گرد است عکسی که نشان از او ندارد برد م به شبی که سالگرد است مردی که پی اشک تو خون ریخت این مرد کجا مرد نبرد است مهربان زود ببند این چمدان را که این تو غم و شکوه دوره گرد است میثم
بهرامی