از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند

نمی دانی در این دل چه می گذرد نمی دانی

از دل نوشته های میثم بهرامی همراه با پاره ای از سروده هایی که ناتمامند
آخرین مطالب

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

جانا

از دیده و دل جان به سر آمد جانا
جان سر شد و جانان به سر آمد جانا

اینبار دلم دست تو مهمان و شد و باز
جان ریخت به پیمانه غم آمد جانا

میثم بهرامی Meysam Bahrami

درد دارد؟

دیگر نه بال پریدنی هست و  نه پای رفتن به بام بلند 

برایم از زمین بگو .درد دارد کشیدن بال های زخمی به روی زمین؟

درد دارد؟!

میثم بهرامی Meysam Bahrami

گاهی

گاهی تو باید سر کنی با آنچه من سر می کنم 
یا باید از من بگذری یا دیده را تر می کنم 
گاهی تو باید بنگری که آنجا چه آمد بر سرم 
یا همره اشکم شوی یا خاک بر سر می کنم 

میثم بهرامی Meysam Bahrami

هیچگاه نا امید مشو

هیچگاه نا امید مشو
چه بسا آنچه می شنوی، آنچه می بینی و آنچه در سرت می گذرد آزمونی بیش نباشد .
در جهان من امید را به لبخندی دوخته اند و مهربانی را بر لبی آویخته اند که توان بوسیدن دارد .
به مهر چشمانت به گرمای دستانت باور داشته باش.

میثم بهرامی Meysam Bahrami

نگران نباش

میثم بهرامی Meysam Bahrami